شیطون بلا
مامانی این روزا خیلی وروجک شدی.دیروز رفته بودیم خونه عمه محبوبه شما هرچیزگردی که پیدامیکردی میکردی تو دهنت ومن وعمه دائم دنبالت بودیم تاشما وروجک چیزی قورت ندی.بیشتر دکوریهای عمه رو گذاشتیم جایی که دست نرسه امان ازتو که میرفتی بالای مبل از اونجارو میز اوپن.چهارپایه تو اتاقمون روکه میرفتی فتح میکردی جمع کردم.امروز رفته بودیم سکه بخریم آقاطلافروش گفت خوبه بچه تون دختره اگه پسربودچه کارمیکردین بس که اونجاکنجکاوی وبازیگوشی کردی دخترکم.خیلی فرز تشریف داری رفتیم واسه بابا لباس زیر وجوراب خریدیم شماتندی جورابا وزیرپوشها رو زیرو رو کردی.رفتیم کفش بخریم پاتو آوردی بالا گذاشتی رو قفسه کفشا که کج شدنزدیک بود بریزن زمین...وقتی از بیرون میایم لباس خونه رو میاری میدی بپوشم...عاشق کتابهایت هستی به زبون خودت تند تند میگی کتاب وهرچندتاشوبتونی میاری من بخونم.اگه عکس یا کارتون بچه ای باپدر یا مادرش باشه میگی بابا مامان...میری سراغ سیب زمینی پیازها برمیداری ومی دوی تا دنبالت کنم..اگه ازت دور باشیم همچین بلند ورسا بابا یا مامان رو چندبارپشت سرهم صدامیکنی که کیف میکنیم.موهات بلند شده نمیدونم میشه ببرمت آرایشگاه آخه میترسم تو اونجا راحت نباشی ونذاری موهایت کوته بشه.سباجوونی تونعمتی به جزتو اگه چیزی از خدا بخوام زیاده..خدایا شکرت که سبا رو داریم.