شیرین ترین روزها
سلام به عزیزانم .هشتم مهر بالاخره گوشای دختری رو سوراخ کردیم جیغ و دست و هورا....از اونجا که مثل مامانش علاقه به گوجه فرنگی داره یاد گرفته میگه گووژه....میخوام پوشکش رو ببندم اشاره میکنه بهم ومیگه بودر یعنی پودر بزنم چون جند روز هست به خاطردندوناش پاش میسوزه.یه عکس حضرت عباس بالای ظرفشویی هست اشاره میکنه میگه آقا البته الان همه مردایی که میبینه زود میگه آقا....خودش کلی توپ داره یه سوپر مارکت چند تا توپ خارج از دید بودند برگشت گفت بوپ بوپ...خیلی مهربونه اگه دستش یا پاش بهمون بخوره سریع بوس میکنه تاخوب بشیم...صدای کلاغ گاو بع بعی ماهی هاپو جوجه روبلده و دو تا جوجه اسباب بازی داره صداش رو میکشه میگه جووجه....تا باباییش از سرکار میاد میپره بغلش میگه عزیز و بالا رو نشون میده یعنی بریم خونه شون...به پسرعمه اش پارسا میگه پاپا و خیلی دوستش داره چون تنهاهمبازیش هست...عاشق تمام بچه هاست میریم بیرون می دوه میره نازشون میکنه وبوس میده...به حیوانهاعلاقه داره به کبوتر میگه بپر...احساس مالکیت روی وسایل مامانش داره اگه کیف یا لباسم رو دست کسی ببینه سریع میگیره که بده به من.....برنامه رنگین کمان رو دوست داره و رو صندلی میشینه دستاشو میبره بالا دست میزنه وحسابی نای نای میکنه....عاشق اینه که براش شعر بخونم منم که شدم ام پی تری ترانه های کودکانه از دست این وروجک...وقتی براش اسباب بازی جدید میخریم انگار دنیاروبهش دادن...کلمه اینه رو یادگرفته دائم میره تو آینه خودش رو نگاه میکنه و آینه میگه...دیگه یادم نمیاد خودتون بیاین خونمون ببینید دیگه.